در جاهليت، مردم، بر اثر پيروي كوركورانه از پيشينيان خويش به خرافاتي دچار شده بودند. از اين رو برخي بهرهوري از طبيعت را بر خود حرام كرده بودند. آنان حيواناتي چون بحيره، سائبه، وصيله و حام را بر خود حرام كرده و نيز در زراعت و ثمره كشاورزي و باغداري خود مواردي را غيرقابل استفاده ميدانستند.
قرآن همه آنها را رد كرده و به طور كلي نعمتهاي خدادادي در طبيعت را به عنوان كلي «طيبات» [پاكيزهها] ناميده است و ميفرمايد: چه كسي آن را به شما حرام كرده است؟ نمونه را بنگريد:
«ما جعل اللّه من بحيرة ولا سائبة ولا وصيلة ولا حام ولكنّ الذين كفروا يفترون علي اللّه الكذب ...»1
«خداوند هيچ گونه بحيره و سائبه و وصيله و حام قرار نداده، ولي كساني كه كافر شدند بر خدا دروغ ميبندند.»
در اين آيه شريفه به چهار بدعت اشاره شده كه در ميان عرب جاهلي معمول بود. آنان بر پارهاي از حيوانات به جهتي علامت و نامي ميگذاشتند و خوردن گوشت آن را ممنوع ميساختند و يا حتي خوردن شير و چيدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نميشمردند. گاهي اين حيوانات را آزاد ميگذاشتند كه به هر راهي كه ميخواهند بروند و كسي متعرض آنها نميشد؛ يعني عملاً حيوان را بلااستفاده و بيهوده رها ميكردند.
«بحيره» به حيواني ميگفتند كه پنج بار زاييده بود و پنجمين آنها ماده يا به روايتي نر بود كه گوش آن حيوان را شكاف وسيعي ميدادند و رهايش ميكردند.
«سائبه» شتري بود كه دوازده و به روايتي ده بچه ميآورد كه رها ميشد و كسي سوار يا مزاحم او نميشد.
«وصيله» گوسفندي بود كه هفت بار زاييده بود يا به روايتي دوقلو آورده بود كه كشتن واستفاده از گوشت اين گوسفند را حرام ميدانستند.
«حام» نيز به حيوان نري گفته ميشد كه از وجود او براي تلقيح حيوانات ماده استفاده ميكردند و اگر ده بار از آن براي تلقيح استفاده ميشد و هر بار فرزندي از نطفه او به وجود ميآمد آن را رها كرده و كسي حق نداشت بر پشت او سوار شود.2
گرچه به ظاهر اين احكام جاهلي، جلوههايي از روح شكرگزاري و قدرداني در برابر خدمت اين حيوانات تلقي ميشود ولي از آن جا كه اين حيوانات رها ميشدند و با حالت دردناكي ميمردند و كسي حاضر نميشد غذاي درستي به آنها بدهد و از آنها مراقبت كند ـ و در نتيجه اثر عكس بر اين حيوانات داشت ـ اسلام از آن جلوگيري كرد.
قرآن همچنين از بدعتي ديگر ياد ميكند كه مشركان قسمتي از زراعت و چارپايان خود را مخصوص عدهاي خاص ميدانستند و استفاده عموم مردم از آنها را حرام تلقي ميكردند.
«وقالوا هذه أنعام وحرث حجر لا يطعمها إلاّ من نشاء بزعمهم و أنعام حرّمت ظهورها ...»3
«گفتند اين قسمت از چهارپايان و زراعت براي همه حرام است، جز آن كه ما بخواهيم و ميگفتند چهارپاياني است كه سوار شدن بر پشت آنها تحريم شده است ... .»
مشركان قسمتي از مواهب طبيعي را خاص خدمه و متوليان بت و بتخانه ميدانستند وفقط آنان حق داشتند از سهم بتها بخورند ولي عموم مردم اجازه استفاده از آن را نداشتند.
قرآن كريم در ادامه ميفرمايد:
«و قالوا ما في بطون هذه الأنعام خالصة لذكورنا و محرّم علي أزواجنا ...)4
«ميگفتند آنچه در شكم اين حيوانات است (جنين و بچه در رحم حيوانات) تنها از آن مردان است و بر زنان و همسران ما تحريم شده است.»
بدين سان روشن ميشود كافران قريش بهرهمندي از برخي مظاهر طبيعي خدادادي را بر همه حرام ميدانستند و برخي را ويژه عدهاي خاص تلقي ميكردند و گاه زنان را از استفاده از آن محروم ميكردند.5 ولي قرآن با ردّ اين انديشههاي خرافي و به رسميت نشناختن آنها، استفاده از مواهب طبيعي را براي همه انسانها از زن و مرد تجويز كرده است.
قرآن به صراحت ميفرمايد مظاهر و مواهب زيباي خداوندي حرام نشدهاند:
«قل من حرّم زينة اللّه التي أخرج لعباده و الطيّبات من الرزق ...»6
در تعداد زيادي از آيات، خداوند نعمتهايي را كه براي بشر فراهم كرده است نام ميبرد.
«و سخّرلكم ما في السموات و ما في الأرض جميعاً»7
«همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است مسخر شما قرار داد.»
«ولقد مكّناكم في الأرض و جعلنا لكم فيها معايش قليلاً ما تشكرون»8
«همانا ما شما را در زمين تمكين و اقتدار بخشيديم و در آن براي شما از هرگونه روزي مقدر كرديم.»
«ومن آياته أن يرسل لكم الرياح مبشّرات ... لتجري الفلك بأمره و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون»9
«از جمله نشانههاي او اين است كه بادهاي بشارتدهنده را ميفرستد ... تا كشتي را به امرش به حركت اندازد و تا از فضلش بهرهور شويد ... .»
«و سخّر لكم البحر لتأكلوا منه لحماً طريّاً و تستخرجوا منه حلية ... .»10
«دريا را رام شما كرد تا از آن گوشت تازه بخوريد و زيورها را بيرون آوريد ... .»
در اين آيات دليل يادآوري نعمتهاي الهي شناساندن آنها به بشر، امر به استفاده از آنها «لتبتغوا من فضله» و شكرگزاري ذكر شده است. شكرگزاري در مقابل نعمتهاي الهي به اين است كه آنها را در مسيري كه حق تعالي معين فرموده است به كار بريم. بر اين اساس استفاده عملي از امكانات طبيعي در خدمت اهداف الهي در ميآيد و بشر بايد با استفاده مشروع از امكانات فراهم آمده خداوندي جامعه انساني را به سوي سعادت ابدي سوق دهد.
در برخي آيات كشف مبدأ خلقت و مراحل تكوّن بعضي از موجودات و پديدههاي طبيعي مطرح شده است.
از اين آيات تشويق به فراگيري دانش طبيعي و كشف مبدأ آفرينش استفاده ميشود؛ چرا كه كشف مبدأ خلقت و نيز اطلاع يافتن بر نحوه تكوين اشيا از ابزار مهمي است كه انسانها را به مبدأ متعالي نزديك ميكند.
قرآن ميفرمايد:
«أو لم ير الذين كفروا أنّ السموات و الأرض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كلّ شيء حيّ ...»11
«آيا كافران توجه نكردند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از هم جدا كرديم و هر چيز زندهاي را از آب قرار داديم ... .»
علامه طباطبايي قدسسره نوشته است:
«ما همواره مشاهده ميكنيم كه عناصر زميني و جوي از يكديگر منفصل ميشوند. انواع گياهان از زمين جدا ميشوند و حيوانات برخي از برخي منفصل ميشوند وصورت جديد هر مخلوق داراي آثاري جديد است. كرات آسماني و زمين نيز ماده هستند و احكام ماده بر آنها جاري ميشود. تكرار تولدها و انفصالها ما را به اين نقطه ميرساند كه روزي همه زمين و كرات ديگر به هم پيوسته بودهاند و آسمان وزميني نبوده است. بعدها بر اثر تدبيري منظم، هر يك از موجودات فعلي از آن مجموعه جدا شده و نظام فعلي آفرينش محقق شده است.»12
قرآن ميفرمايد:
«أفلا ينظرون إلي الإبل كيف خلقت و إلي السماء كيف رفعت و إلي الجبال كيف نصبت و إلي الأرض كيف سطحت»13
«آيا به شتر نمينگرند كه چگونه آفريده شده و به آسمان كه چگونه برافراشته شده وبه كوهها كه چگونه برپا شده و به زمين كه چگونه هموار شده است؟»
علامه طباطبايي نوشته است:
«قرآن از شتر ياد كرد؛ زيرا سوره غاشيه مكي است و مخاطب اوليه قرآن اعراب بودند و شتر از اركان زندگي آنها به شمار ميرفت. قرآن آنان را دعوت ميكند كه خلقت شتر كه همه روزه با آن سر و كار دارند را بنگرند كه چگونه از ماده فاقد شعور وحيات موجودي به اين عجيبي و با اين همه سودمندي ايجاد شده است. سپس به آسمان بنگرند كه ستارگان و ماه و خورشيد به زيبايي آن را زينت دادهاند و در بين آسمان و زمين هوا اين ماده حياتي موجودات زنده قرار داده شده است و آن گاه به كوهها نظاره كنند كه همانند ميخي زمين را از لرزه بازميدارند و زير آنها مخازن آبها و معدنهاست. همچنين به خود زمين بنگرند كه چگونه هموار شده و براي زندگي بشر بر روي آن مناسب قرار داده شده است.»14
قرآن همچنين كيفيت شكل گرفتن ابرها و ايجاد باران و نقش بادها در آن را متذكر ميشود تا در نحوه ايجاد اين مايه حيات كه از آسمان نازل ميشود تأمل كنند.
«اللّه الذي يرسل الرياح فتثير سحاباً فيبسطه في السماء كيف يشاء و يجعله كسفاً فتري الودق يخرج من خلاله»15
«خدايي كه بادها را ميفرستد و به وسيله آنها ابر را بر ميانگيزاند، پس ابر را هر طور كه بخواهد در آسمان ميگستراند و آن را به صورت قطعه قطعه در ميآورد، آن گاه ميبيني كه قطرات باران از لابهلاي ابرها خارج ميشود.»
در بسياري از آيات قرآن، وجود نظم، انسجام و هدفداري در طبيعت دليلي بر حكمت خالق حكيم ذكر شده است كه در هدف سوم به آن اشاره كرديم. اكنون بر آن بيفزاييم كه اين آيات افزون بر نشان دادن علم و حكمت الهي، فكر انساني را به تأمّل در پديدههاي طبيعي سوق ميدهد و به بشر ميآموزد كه حوادث طبيعي عالم را، تصادفي فرض نكنند و در پي كشف قوانين منظم آنها باشند.
كشف و نمودن نظم و انسجام و پيوند ميان اعضاي پيكره شكوهمند طبيعت يكي از مسايل عمده طبيعتشناسي است و پيشرفت علوم، ناشي از كشف قوانين طبيعي و پرده برداشتن از راز و رمزهاي آن است. با توجه به چنين شناختي، ديگر انسانها براي رسيدن به آرزوها و آرمانهاي خود به انتظار تصادف و اتفاق نخواهند نشست و به ثمر رسيدن خواستههاي خود را در پيگيري آنها از طريق قوانين طبيعي جست وجو خواهند كرد. خيالبافي و انتظار بيهوده در بين آنان رواج نخواهد يافت و همگان كارهاي خود را براساس نظم و انسجام پايهريزي خواهند كرد.
پس تأمل در آيات نظم الهي، افزون بر رهنمون شدن انسان به مبدأ عليم و حكيم، در اصلاح فكر و عمل انسان نيز تأثيري به سزا خواهد داشت. فكر رسيدن به جامعه آباد و سالم بدون تلاش جدي براي آن و به انتظار اعجاز و تصادف و خرق عادت نشستن در بين مردم وجود نخواهد داشت و افراد جامعه اگر بفهمند كه كارهاي خدايشان از چه انسجام و اتقاني برخوردار است، بدون شك زندگي را به بازيچه نخواهند گرفت.
اكنون نمونهاي ازاين قبيل آيات را بنگريد:
«و ما خلقنا السموات والأرض و ما بينهما لاعبين»16
«ما آسمانها و زمين و اشياي بين آنها را به بازيچه نيافريديم.»
«ما تري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور»17
«تو در خلقت خداي رحمان بينظمي و نقصان نخواهي يافت، پس باز بنگر آيا خللي در آن ميبيني؟»
در برخي از آيات آمده است كه براي سير طبيعي حوادث مهلت معيني قرار داده شده است و در برخي ديگر آمده است كه خلقت اشيا و جريان امور طبيعت روي حساب ميباشد (يعني داراي اندازه معين و ميزان مشخص است) همانند:
«أو لم يتفكّروا في أنفسهم ما خلق اللّه السموات و الأرض و ما بينهما إلاّ بالحقّ و أجل مسمّي»18
«آيا در پيش خود تفكر نكردند كه خدا آسمانها و زمين و اشياي بين آنها را جز به حق و براي مهلت معيني نيافريده است.»
«اللّه الذي رفع السموات بغير عمد ترونها ثمّ استوي علي العرش و سخّر الشمس و القمر كلّ يَجْري لأجل مسمّي»19
«خدايي كه آسمانها را بدون ستوني كه ببينيد برافراشت، سپس به كار عرش پرداخت و خورشيد و ماه را مسخر ساخت كه هر يك تا زمان معيني حركت دارند.»
«الشمس و القمر بحسبان»20
«خورشيد و ماه روي حساب در گردشاند.»
«و إن من شيء إلاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله إلاّ بقدر معلوم»21
«خزاين همه چيز نزد ماست ولي ما جز به اندازه معين آن را نازل نميكنيم.»
«و خلق كلّ شيء فقدّره تقديراً»22
«همه چيز را آفريد و براي آن اندازهاي معين مقرر داشت.»
«و السماء رفعها و وضع الميزان»23
«آسمان را برافراشت و ميزان (عدل و نظم) را در عالم نهاد.»
«و أنبتنا فيها من كلّ شيء موزون»24
«در زمين از هر نوع گياه موزون آفريديم.»
از اين دست آيات، وجود نظم در قوانين طبيعي اثبات شده و اساساً قوانين طبيعي در سايه همين نظم مفهوم پيدا ميكند، چرا كه دانشمندان علوم طبيعي اگر به وجود نظم در طبيعت معتقد نبودند به دنبال كشف قوانين طبيعت نميگشتند.
بهرهگيري از مَثَل در فرهنگهاي مختلف رواج دارد. قرآن نيز براي اثبات و نمودن حقايقي از مَثَل استفاده كرده است. مثلاً براي تبيين حالات منافقان و روشن كردن برنامههاي مزورانه آنان از مثل بهره جسته است.
قرآن براي منافقان دو مثال ميزند:
الف: پس از بيان صفات و ويژگيهاي منافقان مثالي دقيق و گويا از حالات آنان ارائه ميكند. منافقان خود را زيرك و باهوش ميپندارند و در پرتو روشنايي شعله ضعيفي كه موقتاً ميافروزند ميخواهند راه زندگي خود را ادامه دهند.
آنان همانند كسي هستند كه در دل شبي ظلماني آتشي افروخته تا در پرتو نور آن، راه را از بيراهه بشناسند و به سر منزل مقصود برسند. ولي همين كه شعله آتش اطراف آنان را روشن ساخت خداوند آن را خاموش ميسازد و در تاريكي رهايشان ميسازد، به طوري كه چيزي را نبينند.
آنان فكر ميكنند با اين آتش مختصر ميتوانند با ظلمتها پيكار كنند، اما ناگهان بادي سخت بر ميخيزد، يا باران درشتي فرو ميريزد و آتش به سردي و خاموشي ميگرايد و بار ديگر در تاريكي وحشتزا سرگردان ميشوند:
«مثلهم كمثل الذي استوقد ناراً فلمّا أضائت ما حوله ذهب اللّه بنورهم و تركهم في ظلمات لا يبصرون»25
ب: قرآن صحنه زندگي منافقان را به نحوه ديگري ترسيم ميكند: شبي است تاريك وظلماني، پرخوف و خطر، باران به شدت ميبارد، از كرانههاي افق برق پرنوري ميجهد، صداي غرش وحشتزا و مهيب رعد نزديك است پردههاي گوش را پاره كند، انسانهايي بيپناه در اين دشت وسيع و ظلماني حيران و سرگردان ماندهاند، پناهگاهي ندارند و ظلمت اجازه نميدهد گامي به سوي مقصد بردارند:
«أو كصيّب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق يجعلون أصابعهم في آذانهم من الصواعق حذر الموت ...»26
در اين شرايط هولناك هر زمان كه برق ميزند و صفحه بيابان روشن ميشود، چند گامي در پرتو آن راه ميروند ولي بلافاصله ظلمت بر آنان مسلط ميشود و در جاي خود متوقف ميشوند.
قرآن همچنين با بهره گرفتن از طبيعت، حالات و اعمال كافران را ترسيم كرده است:
الف: درياي خروشان و مواجي را در نظر بگيريد كه بسيار ژرف است و ميدانيم نور آفتاب كه قويترين نورهاست تا حد معيني در دريا نفوذ ميكند و آخرين اشعه آن تقريباً در عمق هفتصد متري محو و نابود ميشود، به طوري كه در اعماق بيشتر، تاريكي جاويدان حكمفرماست. نيز ميدانيم كه آب اگر صاف و بدون تلاطم باشد نور را بهتر منعكس ميكند، ولي امواج متلاطم، شعاع نور را درهم ميشكند و مقدار كمتري از آن به اعماق آب منتقل ميشود.
اگر بر اين امواج خروشان اين موضوع را نيز اضافه كنيم كه ابري تيره بر بالاي آنها سايه افكنده باشد ظلمتي كه از آن حاصل ميشود، ظلمتي است فوقالعاده متراكم؛ ظلمت اعماق آب از يكسو، ظلمت امواج خروشان از سوي ديگر و ظلمت ابر تاريك از سوي سوم ظلماتي است كه بر روي يكديگر قرار گرفته است و بديهي است كه در چنين ظلمتي نزديكترين اشيا قابل ديدن نيست. حتي اگر انسان دست خود را نزديك چشمش قرار دهد آن را نميبيند.
قرآن كافران را كه از نور ايمان بيبهرهاند همچون كسي ميداند كه در چنين ظلمت مضاعفي گرفتار شده باشند و اعمال زشت آنان را به تاريكيهاي مضاعف مثال زده است:
«أو كظلمات في بَحْرٍ لجيّ يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا أخرج يده لم يكد يريها ...»27
«يا (اعمال كافران) همچون ظلماتي است در يك درياي پهناور كه موج آن را پوشانيده و بر فراز آن موج ديگري است و بر فراز آن ابري تاريك، ظلماتي است يكي بر فراز ديگري، آن چنان كه هرگاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند ... .»
زمخشري نوشته است:
«اعمال كافران از آن جا كه باطل است در تاريكي و تيرگي به ظلمات متراكم تشبيه شده است.»28
ب: بياباني خشك و سوزان را در نظر بگيريد كه كسي در آن گرفتار آمده به جاي آب، به دنبال سراب ميدود و عاقبت از تشنگي جان ميدهد. قرآن سعي و كوشش كافران را به تلاش براي يافتن سراب تشبيه ميكند.
«والذين كفروا أعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمآن ماءاً حتّي إذا جائه لم يجده شيئاً ...»29
«اعمال كافران همچون سرابي است در يك كوير كه انسان تشنه آن را آب ميپندارد اما هنگامي كه به سراغ آن ميآيد، چيزي نمييابد.»
سراب از ريشه سَرَبَ به معني راه رفتن در سراشيبي و سَرْب به معني راه شيبدار است. به همين مناسبت «سراب» به تلألؤيي ميگويند كه از دور در بيابانها وسراشيبيها نمايان ميشود و به نظر ميرسد كه در آن جا آب وجود دارد در حالي كه چيزي جز انعكاس نور آفتاب نيست.30
كافران تلاش بيهوده ميكنند به خيال اين كه اين اعمال در آينده به آنان سودي خواهد رسانيد، ولي وقتي به نتيجه اعمال خويش نياز مبرم پيدا ميكنند، ميفهمند كه چيزي در اختيارشان نيست و آنان از عذاب الهي نجات نمييابند.31
ج: قرآن اعمال و رفتار بيمحتواي كافران را به خاكستري در برابر تندباد تشبيه ميكند و ميفرمايد:
«مثل الذين كفروا بربّهم أعمالهم كرماد اشتدّت به الريح في يوم عاصف لا يقدرون مما كسبوا علي شيء ...»32
«اعمال آنان كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكستري است در برابر تندباد در يك روز طوفاني، آنها توانايي ندارند كمترين چيزي از آنچه را انجام دادهاند، به دست آورند.»
به راستي تشبيه زيبايي است! اول آن كه خاكستر، باقي مانده مشتي آتش است، ظاهري دارد ولي هيچ محتوايي در آن نيست. خاكستر، آن چنان بيخاصيت است كه هيچ گل و گياهي در آن نميرويد و حتي علف هرزه در خاكستر قابل رويش نيست (برخلاف خاك).
دوم آن كه در ميان ذرات خاكستر هيچ نوع چسبندگي و پيوندي وجود ندارد و هر ذرهاي به سرعت ذره ديگر را رها ميسازد. اعمال كافران همچون ذرات خاكستر بدون انسجام است. برخلاف مؤمنان كه اعمالشان منسجم بوده و هر عملي عمل ديگر را تكميل ميكند و روح توحيد و وحدت نه تنها در بين مؤمنان كه در ميان اعمال فرد با ايمان نيز وجود دارد.
سوم اين كه خاكستر در برابر تندباد ياراي مقاومت نداشته و هر ذره آن به جايي پراكنده ميشود، به ويژه اگر يك روز طوفاني باشد و از صبح تا شام بادها به هر سو بوزند بديهي است كه چنين خاكستري چنان پراكنده ميشود كه با هيچ قدرتي نميتوان ذرات آن را جمع كرد.
چهارم آن كه خاكستر بر خلاف كاه يا برگهاي درختان است، چرا كه تندباد حتي برگهاي درختان را نيز پراكنده ميكند ولي باز قابل تشخيص و شناسايي هستند، گرچه هر برگي در جايي خواهد افتاد. ولي خاكستر ذراتي ريز و كوچك دارد كه پس از پراكنده شدن ديگر قابل رويت نخواهد بود و اگر پراكنده شوند آن چنان از نظر محو ميشوند كه گويي به كلي نابود شدهاند.
قرآن كريم اعمال كافران را به تل خاكستري تشبيه ميكند بيخاصيت و بيثمر و بدون هيچ گونه انسجام كه در برابر تندبادي قرار بگيرد كه يك روز تمام بر آن بوزد و اثري از آن نماند.
از اين رو بيضاوي نوشته است: «در روز قيامت كافران اثري از اعمال خود نميبينند.»33
قرآن مردم را به ايمان و تقوا فرا ميخواند و با تعابيري زيبا، حسن عاقبت مؤمنان و پرهيزكاران را نشان ميدهد و با ارائه دلايل و شواهد، مردم را به راستي و پاكي و درستي هدايت ميكند. يادكرد قرآن از طبيعت و عناصر طبيعي گاه در اين راستا قرار دارد. نمونه را بنگريد:
«لو أن أهل القري آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الأرض ...»34
«اگر مردم ساكن در آباديها ايمان آورند و تقوا پيشه كنند بركات آسمان و زمين را بر آنان ميگشاييم ... .»
در اين كه مقصود از بركات آسمان و زمين چيست در ميان مفسران گفت و گوست. برخي آن را به نزول باران و روييدن گياهان تفسير كردهاند35 و برخي به اجابت دعاها و حل مشكلات زندگي و اين احتمال نيز وجود دارد كه مقصود از بركات آسماني، بركات معنوي و منظور از بركات زميني، بركات مادي باشد. ولي با توجه به آيات قبل از اين آيه كه سخن از مجازات مجرمان به وسيله سيلاب از آسمان يا طغيان چشمهها و يا صاعقهها و زلزلههاست به نظر ميرسد تفسير اول مناسبتتر باشد و اشاره به اين حقيقت است كه اگر انسان تقوا پيشه كند و با ايمان باشد به جاي عذاب، از آسمان و زمين بر او بركت خواهد باريد و اين انسان است كه بركات را به بلاها تبديل ميكند.
«وأن لو استقاموا علي الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً»36
«اگر بر طريقه راست پايداري كنند از آبي فراوان سيرابشان كنيم.»
علامه طباطبايي نوشته است: مقصود از «طريقه» در اين آيه راه اسلام است كه پايداري بر آن موجب وسعت در روزي مادي مردم ميشود و اين آيه به معني آيه سوره اعراف ميباشد.37
وي در تفسير آيه 96 اعراف آورده است:
«مقصود از بركات آسماني باران و برف و سرما و گرما در وقت خود و مقدار سودمند از آنهاست و مقصود از بركات زميني گياه و ميوه و ... است.»38
ج: قرآن براي تشويق مردم به رسيدگي به محرومان و انفاق، اموال مورد انفاق را به دانهاي تشبيه ميكند كه در زمين كاشته شود و خداوند آن دانه را پرورش داده و به صدها دانه تبديل كند.
«مثل الذين ينفقون أموالهم في سبيل اللّه كمثل حبّة أنبتت سبع سنابل في كلّ سنبلة مأة حبّة واللّه يضاعف لمن يشاء»39
«مثل كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق ميكنند مثل بذري است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براي هر كس بخواهد (شايستگي داشته باشد) دو يا چند برابر ميكند.»
ظاهر آيه اين است كه خود افراد نيكوكار به دانههاي پربركت تشبيه شدهاند. به راستي كه افراد نيكوكار همچون بذرهاي پرثمري هستند كه به هر طرف ريشه و شاخه ميگسترانند و همه جا را زير بال و پر خود ميگيرند. برخي از مفسران گفتهاند خود افراد نيكوكار به بذر تشبيه نشدهاند بلكه انفاق آنان به بذر تشبيه شده و «صدقات» در قبل از «الذين» در تقدير است، يا اين كه خود آنان تشبيه شدهاند به كشاورزي كه دانه را بكارد. بنابراين كلمه «باذر» قبل از «حبّه» در تقدير است.40
قرآن كريم عالم مادي و كرات آسماني و حيات زميني را جاويدان نميداند و به صورتهاي مختلف بيان ميكند كه روزي چرخه حيات مادي از حركت باز خواهد ايستاد و فنا و زوال بر عالم مستولي خواهد شد و زندگي مادي فعلي بشر به پايان خواهد رسيد.
قرآن كريم بدون آن كه زمان مشخص و محدودي را تعيين كند ميفرمايد روزي خواهد آمد كه نظام كهكشانها درهم فرو خواهد ريخت و ستارگان نابود شده و زمين متلاشي خواهد شد:
«كلا إذا دكّت الأرض دكّاً دكّاً»41
«حقا چون زمين سخت درهم شكسته و كوبيده شود.»
«اذا الشمس كوّرت و إذا النجوم انكدرت و إذا الجبال سيّرت ...»42
«چون خورشيد بيفروغ شود و چون ستارگان فرو ريزند و چون كوهها از جاي خود كنده شوند ... .»
«إذا السماء انفطرت و إذا الكواكب انتثرت و إذا البحار فجّرت ...»43
«آن گاه كه آسمان بشكافد و آن گاه كه ستارگان پراكنده شوند و آن گاه كه درياها به هم بپيوندند ... .»
شوكاني نوشته است:
«دكّ به معني شكستن و كوبيده شدن است و معني آيه اين است كه زمين گرفتار زلزلهها و تكان شديدي خواهد شد كه ارتفاعات بر اثر آنها مسطح شوند.»44
طبرسي نيز نوشته است:
«تمامي كوهها و ارتفاعات حتي ساختمانها و درختها درهم خواهند شكست.»45
مقصود از انفطار آسمان، قطعه قطعه شدن آن و مراد از انتثار ستارگان سقوط آنان بدون نور است [پس از خاموش شدن از مدار خود خارج ميشوند] و مقصود از تكوير خورشيد پايان يافتن نور آن است.46
صابوني ميگويد: اين آيات اشاره است به سختيها، تغييرها و نابوديهايي كه عالم هستي را فراخواهد گرفت كه ستارگان از قرارگاهها و برجهاي خود سقوط خواهند كرد.47
قرآن كريم دين اسلام را براي بشر به ارمغان آورد و در عظمت و بزرگداشت اين دين بزرگ الهي فراوان سخت گفت. قرآن بيان ميكند كه اين دين حنيف كه بر مقتضاي فطرت بشر قرار دارد، به تدريج رشد خواهد كرد و عليرغم ميل كافران و ناباوران ريشه در جان انسانها خواهد دوانيد و با فداكاري مرداني راست قامت، روز به روز بر شوكت و قدرت و استحكام آن افزوده خواهد شد.
قرآن براي بر نمودن اين حقايق متعالي از مثال به طبيعت بهره ميگيرد. در جايي پس از تمجيد پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم و ياران پاكباخته آن حضرت و بيان روحيات عالي و تواضع، اخلاص و پايمردي آنان، آنان را به دانهاي كاشته شده تشبيه ميكند كه به سرعت رشد كرده و به زودي به مرحلهاي خواهد رسيد كه بتواند روي پاي خود بايستد و هيچ حادثه و طوفاني نتواند او را از پاي درآورد، آن چنان برقآسا قدرت بگيرد كه همگان انگشت حيرت به دندان بگزند و كافران با ديدن شوكت آن در خشم فرو روند.
قرآن ميفرمايد:
«محمد رسول اللّه و الذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركّعاً سجّداً يبتغون فضلاً من اللّه و رضواناً سيماهم في وجوههم من أثر السجود ذلك مثلهم في التوراة و مثلهم في الإنجيل كزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزّراع ليغيظ بهم الكفار»48
«محمد، پيامبر خدا و كساني كه با او هستند بر كافران سخت گيرند و با يكديگر مهربان، آري آنان را بيني كه ركوع ميكنند، به سجده ميآيند و جوياي فضل و خشنودي خدا هستند. نشانشان اثر سجدهاي است كه بر چهره آنان است، اين است وصف آنان در تورات و در انجيل كه چون كِشتهاي هستند كه جوانه بزند و آن جوانه محكم شود و بر پاهاي خود بايستد و كشاورزان را به شگفتي وادارد تا آن جا كه كافران را به خشم آورد.»
مراغي نوشته است:
«اين مثالي است كه خداوند براي امت اسلامي زده است كه در ابتدا ضعيف بود و به تدريج ترقي پيدا كرده و قوي و مستحكم شده و باعث حيرت مردم شد. اين ويژگيهاي زمان عزت اسلام است، اما اكنون در خواري و سستي مسلمانان نگاه كن كه چگونه به سستي گراييدهاند و همانند گياه خشكي شدهاند كه بادها آن را به هر طرف ميبرد به اميد اين كه امت اسلامي به حالات گذشته خود برگردند.»49
قرآن كريم همچنين كلمه طيبه [پاكيزه] را در مقابله كلمه خبيثه [ناپاك] قرار داده و براي اين دو مثالي از طبيعت ارائه كرده است.
«كلمه طيبه» به درختي تنومند و استوار و پرثمر تشبيه شده كه ريشههاي آن به خوبي در زمين جا گرفته و شاخههاي آن سر به آسمان كشيده است. از سايه نشاطبخش و فرحناك آن همگان بهرهمند ميشوند و همواره داراي ميوه و ثمر است. برعكس، «كلمه ناپاك» به درختي بيثمر ميماند كه ريشهاي در زمين ندوانيده و داراي ثبات و استقرار نبوده و با اندك نسيمي از جاي كنده ميشود.
قرآن ميفرمايد:
«ألم تر كيف ضرب اللّه مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة أصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي أكلها كلّ حين بإذن ربّها ... و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثّت من فوق الأرض ما لها من قرار ...»50
«آيا نديدهاي كه خدا چگونه مثل زد؟ كلمه پاك چون درختي پاك است كه ريشهاش در زمين استوار و شاخههايش در آسمان است به فرمان خدا در هر زمان ميوه خود را ميدهد ... و مثل كلمه ناپاك چون درختي ناپاك است كه ريشه در زمين ندارد و برپا نتواند ماند ... .»
در اين كه مراد از كلمه پاك چيست، در بين مفسران اختلاف وجود دارد. برخي آن را «شهادت به توحيد» دانستهاند و برخي آن را «ايمان» تفسير كرده و برخي اشاره به قرآن دانستهاند و عدهاي هر سخن نيكو را كلمه طيبه تلقي كرده و برخي اوامر و نواهي خداوند را و بعضي مؤمنان را مصداق آن دانستهاند.51
علامه طباطبايي نوشته است:
«مقصود از كلمه طيبه "اعتقاد صحيح ثابت" است كه همان باور به توحيد است كه اگر بر آن پايداري شود دچار نابودي نشده و آباداني جهان انساني چنان كه شايسته اوست، ايجاد خواهد شد.»52
به نظر ميرسد با توجه به وسعت مفهوم و محتواي كلمه پاك، اين سخن تمامي دستورها و برنامهها و روشهاي پاك و تمامي اعمال و انسانهاي پاكيزه را شامل ميشود كه داراي آثار و نتايج با بركتي هستند، اسلام آييني است سراسر پاكي و طهارت و مؤمن كسي نيست جز اسلام مجسم و اين اسلام به درختي پاك و استوار و بابركت تشبيه شده است، با وجه شباهت بسيار:
1ـ اسلام موجودي داراي رشد و نمو است نه بيروح و جامد و بيحركت بلكه پويا وروينده همانند درختي كه داراي تكامل و رشد است.
2ـ تمامي ابعاد و دستورات اسلام پاكيزه است و تمامي ابعاد وجودي آن را طهارت فراگرفته است؛ همان گونه كه در درخت پاك، هم منظره آن پاكيزه است و هم ميوهاش و هم شكوفهاش و هم سايهاش و هم نسيم عطرآميزي كه از آن بر ميخيزد.
3ـ درخت داراي انسجامي حسابشده است، ريشهاي دارد و شاخههايي و هر كدام داراي مأموريت و وظيفهاي هستند. اسلام نيز داراي شاخه و ريشه است كه دليلي است بر حاكميت نظام حساب شده آن.
4ـ شاخههاي درخت در محيط پست و محدود قرار ندارد بلكه شاخهها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته است و هر قدر شاخههاي درخت برافراشته باشند از آلودگي گرد و غبار زمين دورترند و ميوههاي پاكتري خواهند داشت و از نور آفتاب و هواي سالمتري بهره خواهند گرفت و آنها را به ميوه خود بهتر منتقل خواهند ساخت.
شاخههاي اسلام نيز كرانههاي معنوي و ملكوتي را فراگرفته، محدود نيست، از فضاي آزاد معنويت تغذيه ميشود و آفات ماده و ماديات بر چهره دلآراي آن نمينشيند.
5ـ همان گونه كه درخت پاكيزه پربار است و مولد و ميوه خود را همواره عرضه داشته و هر زمان كه دست به سوي شاخههايش دراز كني محروم بر نميگردي، اسلام نيز مثمر است وثمربخش، مولّد است و افزاينده و هرگاه هر كس به شاخههاي معرفتي اسلام دست دراز كند ثمرهاي تازه به دست ميآورد.
6ـ همان گونه كه ميوه دادن درخت بيحساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش بوده وطبق سنت الهي و به اذن پروردگار ميوهاش را ارزاني ميدارد. اسلام نيز مشمول قوانين تكوين بوده و به اذن خداوند ميوههاي خويش را در دسترس عقول بشري قرار ميدهد.
7ـ ريشههاي محكم، درخت را از طوفانها محفوظ ميدارد، اسلام نيز قابل زوال نيست؛ چرا كه بر ريشههاي محكمي قرار دارد. وحي و عقل و فطرت و ... همگي ريشههاي درخت استوار اسلاماند.53
پايان
12- الميزان، ج 14، ص 280.
15- سوره روم (30) آيه 48.
10- سوره نحل (16) آيه 14.
1- سوره مائده (5) آيه 103.
13- سوره غاشيه (88) آيه 17 ـ 20.
14- الميزان، ج 20، ص 310.
16- سوره دخان (44) آيه 39؛ سوره انبياء (21) آيه 16 با تعبير «وما خلقنا السماء ...».
10- سوره نحل (16) آيه 14.
19- سوره رعد (13) آيه 2.
18- سوره روم (30) آيه 8.
17- سوره ملك (67) آيه 3.
11- سوره انبياء (21) آيه 30.
27- سوره نور (24) آيه 40.
21- سوره حجر (15) آيه 21.
25- سوره بقره (2) آيه 17.
23- سوره رحمن (55) آيه 7.
26- همان، آيه 19.
22- سوره فرقان (25) آيه 2.
20- سوره رحمن (55) آيه 5.
24- سوره حجر (15) آيه 19.
2- ر.ك: تفسير نمونه، ج 5، ص 103؛ التفسير الكبير، فخر رازي، ج 12، ص 108؛ انوار التنزيل، بيضاوي، ج 1، ص 146.
29- سوره نور (24) آيه 39.
28- الكشاف، ج 3، ص 244.
38- همان، ج 8، ص 205.
32- سوره ابراهيم (14) آيه 18.
37- الميزان، ج 20، ص 50.
34- سوره اعراف (7) آيه 96.
31- الكشاف، ج 3، ص 243.
35- ر.ك: به الكشاف، زمخشري، ج 1، ص 472.
36- سوره جن (72) آيه 16.
39- سوره بقره (2) آيه 261.
33- انوار التنزيل، ج 3، ص 196.
3- سوره انعام (6) آيه 138.
30- دانشمندان فيزيك امروزه ميگويند هنگامي كه هوا گرم ميشود طبقه هواي مجاور زمين بر ثر شدت گرما انبساط بيشتري پيدا ميكند و با توده مجاور تفاوت مييابد. امواج نور در آن ميشكند و سراب به خاطر همين شكست نور است. ر.ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 491.
43- سوره انفطار (82) آيات 1 ـ 3.
4- همان، آيه 139.
46- همان، ص 681 و 673.
48- سوره فتح (48) آيه 29.
41- سوره فجر (89) آيه 21.
47- صفوة التفاسير، صابوني، ج 3، ص 524 و 528.
45- مجمع البيان، ج 10، ص 741.
44- فتح القدير، شوكاني، ج 5، ص 458.
49- تفسير مراغي، ج 26، ص 117.
42- سوره تكوير (81) آيات 1 ـ 3.
40- ر.ك: تفسير نمونه، ج 2، ص 234.
5- ر.ك: انوار التنزيل، بيضاوي، ج 2، ص 184 و 185؛ التفسير الكبير، فخر رازي، ج 13، ص 207.
52- الميزان، ج 12، ص 50.
53- ر.ك: التفسير الكبير، فخر رازي، ج 19، ص 116 ـ 119.
51- ر.ك: الميزان، ج 12، ص 49؛ فتح القدير، شوكاني، ج 3، ص 111؛ التفسير الكبير، ج 1، ص 120؛ مجمع البيان، ج 6، ص 480.
50- سوره ابراهيم (14) آيه 24 به بعد.
6- سوره اعراف (7) آيه 32.
7- سوره جاثيه (45) آيه 13.
8- سوره اعراف (7) آيه 10.
9- سوره روم (30) آيه 46.